عکس از کانال رنگی رنگی
یادمه اون روز صبح داشت بارون می اومد . تو پیاده رو منتظر بودم . داشتم فکر می کردم کاش می شد همه ی این چیزایی که تو این چند ماه فهمیدم و یاد گرفتم رو کتاب کنم بدم به اونایی که دوسشون دارم ؛ به اونایی که لازمش دارن . اما دیدم فایده نداره . حتی اگه اونا رو به صورت فایل صوتی هم در می اوردم فایده نداشت . حتی به اینم فکر کردم که اگه می شد اونا رو به صورت یه محلول در آورد به بقیه تزریق کرد هم فایده نداره . یه سری چیزا رو باید خودت حس کنی. لحظه به لحظه اش ؛ ثانیه به ثانیه اش رو . تار و پود تموم اون لحاظات رو باید خودت حس کنی و تجربه کنی تا بفهمیشون .
شاید این برهه (!) ی زمانی که گذشت ؛ یکی از اون تقسیم بندی های مهم زندگی من باشه . من قبل از این چند ماه ؛ من بعد از این چند ماه . چیزایی که قبلا برام در حد شعار بود حالا برام معنی پیدا کرده . تنها راه حل تبدیل این شعار ها به واقعیت ؛ همین ِ که هر کسی خودش تو موقعیت ِ تموم اون شعار ها قرار بگیره و ببینه اینا شعار ِ یا واقعیت ؟ آره ... بعضیاش در حد همون شعار باقی می مونه.خوبیش اینه که مطمئن می شی اینا فقط شعار ِ . اما وقتی بعضیاش رو درک کنی تازه می فهمی چه قدر معنی بعضی چیزا تو ذهنت تغییر می کنه . خیلی چیزا رو بهتر می شناسی . قدر حضور یا عدم حضور خیلی چیزا بهتر می فهمی.یه وقتایی راهی که میری اندازه ی همون هدفی که داری به سمتش میری ؛ مهم ِ .
اگر اسم کتاب رو اشتباه نگم ؛ تو کتاب ِ هفت قانون معنوی موفقیت یه دیالوگ خیلی خیلی مهم هست . می گه " تا چکی رو نکِشی ؛ به فکر پاس کردنش نمی افتی " . حالا اگر از اون تصمیم هایی که باید با فکر و حوصله و دقت گرفته بشه بگذریم ؛ باید قبول کنیم خیلی از تصمیم ها رو از ترس نمی گیریم .
+برای همه؛ اینا رو آرزو می کنم . هر کسی برای آرامش بیشتر به اینا نیاز داره .
برچسب : نویسنده : cdebonairrd بازدید : 78