بزرگ ِ کوچک

ساخت وبلاگ

66383820d09c196983fed77cab6ac8fc

عکس از دیوار رنگی


تا چند وقت پیش فکر می کردم از عجیب ترین عضو های بدنمون چشم ِ . چون مثلا می شه با چشم هات بخندی ؛با چشم هات حرف بزنی ؛ از چشم ها بخونی . اما چند روزیه حواسم رفته پیش دل ِ . همون دلی که گاهی منظور بخشی از معده اس گاهی منظور قلب ِ اما هر اون چیزی که ما قاعدتا باهاش حس می کنیم اینا نیستن. چرا مثلا خیلی وقتا دلمون یه چیزی می گه ولی عقلمون یه چیز دیگه ؟ مثل خیلی از وقتایی که می دونیم این کار برای خودمون ضرر داره ولی کاریه که دلمون  انجامش می ده و انگار ما هیچ اختیاری برای کنترل اون نداریم . دیدید یه وقتایی یه جایی هستیم ولی دلمون یه جای دیگه اس ؟ مگه می شه آدم یه تیکه از وجودش رو بذاره جایی بمونه ؟ دیدید یه وقتایی می گیم " دلم نمیاد " . اصلا چی می شه دل ِ آدم تنگ میشه ؟  مگه دلتنگی مقیاس داره که یه وقتایی می گیم خیلی دلم برات تنگ شده بود ؟ شاید اصلا مکانیسم های رفتاری همین دل از مکانیسم های خودکار ِ بدن ِ ماست . آخه مگه می شه آدم نتونه دلش رو کنترل کنه ؟ خیلی از وقتا می گن فلان کار رو نکن اما نمی تونم یا بر عکس . یا شایدم سهم مدیریتی هر کسی برای دلش فرق داره . یه یکی ده درصد مدیریت دادن به بعضیا 50 درصد . یا مثلا مگه دل متراژ داره که می گن دل بعضیا خیلی بزرگه... ولی قطعا وسعت دل بیشتر از اون چیزیه که ما به صورت فیزیکی حسش می کنیم . آخه چطوری می شه این حجم از محبت و علاقه و دوست داشتن یا برعکس تنفر و کینه رو تو یه عضو ِ کوچیک جا داد ؟


+ هر چیزی که داریم می کشیم ؛ از همه ی خوبی ها و بدی ها ؛ از دلمون داریم می کشیم .

حافظه ی خود ایمن...
ما را در سایت حافظه ی خود ایمن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdebonairrd بازدید : 95 تاريخ : دوشنبه 25 ارديبهشت 1396 ساعت: 23:48